خاطره ای از وبلاگ نویسی

فکر کنم من از سن 7 سالگی تا به امروز که 28 سال سن دارم، اگر اغراق نکرده باشم بخشِ عمده ی سنم رو با کامپیوتر و اینترنت گذروندم.البته تمامِ این ها تا زمانی بود که واردِ بازارِ کار شدم یعنی تقریبا 18 سالگی، بعدِ اون زمان دیگه میشه گفت این اعتیاد به کامپیوتر و اینترنت و بازی نهایتا 2 -3 سال بعد پایدار بود. با اینکه هنوزم وقت های خالی ام رو همینطوری میگذرونم اما خب نسبت به اون زمان قطعا خیلی خیلی زیاد تغییر کرده. اما اصلِ داستانی که دوس داشتم واسه شما هم تعریف کنم، اینکه من به چه صورت با وبلاگ نویسی آشنا شدم و اصلا چه اتفاقی افتاد که من پی بردم که میشه بصورتِ رایگان یک وبسایت یا وبلاگ داشت.

اگر اشتباه نکنم پنجمِ دبستان بودم که با کافی نت آشنا شدم، درسته قبل از اون هم پشت کامپیوتر مینشستم ولی خب حدودِ چهارم یا پنجمِ دبستان بودم که یک کافی نت نزدیک محل زندگیمون راه افتاد و منم ناخودآگاه توی اون سن به سمتش فقط بخاطرِ اینکه توی اون مغازه کلی کامپیوتر چیده بود جذب شدم. هنوز هم اون روز ها رو یادم نمیره، یک بچه دبستانی بجای اینکه درگیر درس خوندنم باشم، هر روز عصر راه میوفتادم به سمتِ کافی نتِ محل و کل مسیر هم یک واکمن داشتم که کلا آهنگ های مدرن تاکینگ گوش میدادم تا برسم به کافی نت ( البته اگر سنِ کمتری دارید و شاید با واژه واکمن آشنایی نداشته باشید، خدمتتان عرض کنم که واکمن یک دستگاهِ نسبتا نه زیاد کوچیک بود که دو مدل داشت، قدیمی تر هاش نوارِ کاست میخوردن و جدیدتر هاش سی دی و میتونستی آهنگ بذاری و با هندزفری گوش کنی، که البته بعد ها جایش رو داد به انواع ام پی تری پلیر های کوچیک که تو جیب جا میشدن و مدرن تاکینگ هم یک گروه موسیقیِ بسیار معروف که خیلی ها باهاش خاطره دارن )

خلاصه بگذریم از لحظه ای که می رسیدم کافی نت کارم این شده بود که اوایل، الکی توی اینترنت سرچ کنم و بعدتر با یاهو مسنجر آشنا شدم که دیگه حسابی درگیرم کرده بود. اما چند سال گذشت، حدود سال 82-83 بود، یه روز پشتِ میز توی کافی نت نشسته بودم و داشتم توی یاهو مسنجر می چرخیدم، کامپیوترِ کناریم یه پسرِ حدودا 22-23 ساله نشسته بود تقریبا اون موقع 11 سالی از من بزرگ تر بود. ناخودآگاه نظرم جلبِ مانیتورش شد و هرکاری که داشت میکرد رو داشتم دید میزدم تا اینکه دیدم داره یه سایتی رو نگاه میکنه که پر بود از تصاویر مستهجن، یکم که گذشت دل رو زدم به دریا و ازش پرسیدم چه سایتی هست ؟ در جواب بهم گفت سایتِ خودمه ! خیلی واسم جالب شد،نه کاری به محتوای سایتش داشتم و نه چیزِ دیگه ای فقط یک لحظه کل فکرم ریخت بهم که چه جالب یکی کنارم نشسته که خودش سایت داره.اصلا مگه میشه کسی سایت داشته باشه ، باز بهش گفتم مگه میشه چطوری تو خودت سایت داری. هنوز یادمه گفت همه میتونن داشته باشن یادمه ازش پرسیدم چطوری که بهم گفت بهش میگن وبلاگ، یه سایت هایی هستن که توی اونها ثبت نام میکنی و میتونی توشون مطلب بذاری .

خلاصه یادم نیست که اولین سایتی که بهم معرفی کرد پرشین بلاگ بود یا بلاگفا اما من از همون لحظه شروع کردم به ساخت یک وبلاگ. تا همون روز نمیدونستم که یک آدم میتونه سایتِ شخصی داشته باشه یا رایگان یه چیزی مثل سایت داشته باشه.دقیق هم یادم نیست اما فکر میکنم اولین وبلاگی که ساختم مربوط به بازی های کامپیوتری بود، اما خب دیگه خوشم اومده بود در رابطه با هرچیزی وبلاگ می ساختم و اینقدر هم علاقه داشتم که شروع کردم خودم تغییر دادن توی قالب های وبلاگ ها تا جایی که یادمه اون زمان یه کتابِ خیلی قطور گرفتم که آموزش اچ تی ام ال بود و کامل خوندمش که خودم بتونم قالب ها رو به سلیقه ی خودم تغییرات بدم.

خلاصه داستانِ آشنایی من با وبلاگ نویسی از این طریق بود. با اینکه بعد از اون سال ها به سمتِ راه اندازی سایت های قوی و مفید رفتم و چندین سایتِ خوب هم داشتم که بازدید بالا داشتن، حالا از سایتِ فروشگاهی گرفته تا سایت های تولیدِ محتوی اما وبلاگ نویسی باعث شد روزهای خیلی لذت بخشی رو توی محیط اینترنت تجربه کنم که احساس میکنم اگر وبلاگ نویسی نبود، خیلی از این تجربه ها و خاطره هایی که ثبت شدن هم نبودند.

خوشحال میشم که شما هم اگر خاطره ای از اینکه اصلا چی شد که فهمیدید وبلاگ میتونید بسازید دارید رو توی نظراتِ همین پست ارسال کنید.

من تا حالا واکمن ندیدم فقط یبار استاد زبانمون داشت از خاطراتش میگفت توضیح داد برامون چیه

و اینکه تا حالا کلی اهنگ خارجی گوشیدم ولی مدرن تاکینگ نه و فقط اسمشو شنیدم خخخ

انگار از دو دنیای متفاوتیم

فک کنم حتی یبار بیشتر کافی نت نرفته باشم

اما وبلاگ نویسی من دقیقا نمیدونم از کجا شروع شد ولی یادمه با دوستام یا بهتره بگم دو تا از هم کلاسیام شروع کردم

کم کم ب بقیه هم معرفی کردم

حتی یه مدت هم بازیای انلاین میکردیم

چقدر زود همه چی تغییر میکنه

مثلا الان تعداد وبلاگ نویسا خیلی کم شده

هر نسل با نسل قبلش همیشه احساس این رو میکنه که از دنیای متفاوت هست
ولی خب مطمئنا نسل ما مخصوصا یه چیزایی رو تجربه کرد که خیلی جذاب بودن 
مثلا یاهو مسنجر یک دوران عجیب و غریبی داشت که ما بخش عمده سنمون رو توش گذروندیم
یا خیلی چیزای دیگه ، اما میگم بازم هر نسل فرق داره یه سری چیزا هم یه زمانی واسه شما خاطرات جذابی میشه که حس میکنید حیف که نسل بعدیتون اون ها رو نداره
وبلاگ نویسی اون زمان خیلی فراگیر بود بعد از اومدن شبکه های اجتماعی موبایل محور مثل اینستاگرام وبلاگ نویسی کم رنگ تر شد
اما خب خوبیش اینه که هنوز پابرجاست

سلام کامل خوندم چقدر باحوصله وقشنگ توضیح داده بودین  وچقدر شماسابقتون زیاده اون سرویسایی که گفتین من اصلانمیشناسم 
کنجکاوشدم ببینم واکمن چیه،سرچ کردم عکسشودیدم بعد متوجه شدم خب ماهم ازایناداشتیم (البته من دهه هفتادیم)درواقع داداشم داشت اگه همون باشه چون اون رادیوداشت که شباباهم دوتایی راه شب گوش میدادیم،چقدر راه شب دوست داشتم
وامادرموردخودم من اصلاتجربه وبلاگ نویسی ندارم عمروبلاگمم مشخصه وتاقبل ازاین هیچوقت وبلاگ نداشتم
اماتویه وبلاگی فعالیت داشتم که واسه تظردادن اونجابهتربودعضوبیان بشی بعدش بعدها دیدم ازطریق پنل میشه یه وبلاگم درست کرد
راستش اصلااهل وبگردی اینانبودم خیلی واشنایی نداشنم
بعدش فکرکردم اسم بهترین کتابی که مسیر زندگیموعوض کرد واسه وبلاگم انتخاب کنم،اولش تصمیم داشتم که اونایی که خودم مینویسم تفکیک کنم باعنوان پرینازنوشت،واونایی که متفرقه هست جدا
امابعدش فکرکردم واسه پرینازنوشتام اونایی که نویسندش خودمم یه وبلاگ دیگه درست کنم (الان دوتاوبلاگ دارم)
بعدش این ملت عشق شدمخصوص شعرای مولانا وچندین تاموضوع مختلف دیگه که ایجادکردم(الانم باسی نفر ازدوستام هروز قران میخونیم وتحقیق میکنیم وصحبت میکنیم درموردش)،پرینازنوشتاهم شد مخصوص نوشته هام
هیچ تجربه خاصی هم ندارم
اماخب فکرمیکنم حس خوبی داره
تجربه متفاوتیه
ممنونم که شما انقدرکامل وقشنگ توضیح دادیدازتجربتون
موفق وپایدارباشید

ممنون از لطفت 🌹 
حقیقتا متن این پستم طولانى شد و گفتم شاید خسته کننده باشه اما خب خوشحالم که میبینم کل متن رو خوندى
منم ٧٠ هستم ولى خب توى سن خب شدیدا عاشق واکمن و بعد ام پى ترى پلیر بودم دنیایى بود واسه خودش 
فعلا خاطراتى دارم اینجا تعریف میکنم تا مخاطب یه حدود شناختى از من پیدا کنه و کم کم تلاش میکنم تجربیات جالب ترى رو بذارم ممنون که سر میزنى

سلام :))))

چقدر جالب :) 

من ۵سالم بود یاد گرفتم با کامپیوتر کار کنم البته مثل شما پیشرفته نبودم که اینترنت و این چیزا حالیم شه خخخ در حد سی دی و کارتون و بازی ^_^ البته یه دوره طولانی مدتی از تکلونوژی متنفر شده بودم :/ مقاومت بی مثالی در یادگیری استفاده از موبایل و کامپیوتر و اینا داشتم خخخ

اما وقتی رفتم دبیرستان دیگه علاقه مند شدم بعدا از یکی از دوستام درباره وبلاگش شنیدم خیلی خوشم اومد دلم خواست منم داشته باشم

تو بلاگفا ثبت نام کردم اما یادم نمیاد چرا موفق نشدم درست کنم وبلاگمو و این وبلاگ نویسی واسم به صورت یه غول باقی موند و فکر میکردم خیلی سخته (الان واقعا یادم نیست چرا اون روز تو بلاگفا موقع پست گذاشتن به مشکل برخوردم :// ) 

تا پارسال که ترم ۳دانشگاه بودم یکی از دوستان پیشنهاد داد وبلاگ بسازیم البته فکر میکردم دیگع وبلاگ نویسی منسوخ شده اما اومدم دیدم نه هنوزم زیادن وبلاگ نویس ها :) و خلاصه ساختم وبلاگمو البته تو سرویس دیگه ای وبلاگ داشتم و بعدا هم اومدم بیان :)))

خیلی خوبه که شما پیگیر علاقه هاتون هستین 

خیلی خوشم میاد از اینجور آدم ها . یه حس تکاپوی خوبی رو منتقل میکنید 

من خیلی پیگیر رویاها و علاقه هام نمیشم و اینو دوست ندارم توی خودم

خلاصه که خیلی جالب بود و ان شاءالله در پناه خدا در کنار عزیزانتون موفق باشین ^-^

یا علی (ع) مدد

من دنبال علاقه هام همیشه هستم و همیشه پیگیر رویاهام البته خب پیگیر رویاها بودن خیلی خوبه اما مشکلاتی هم داره که همیشه تا موقع ای که کامل بهشون نرسیدی فکر میکنی کمبود هایی داری و راضی نیستی ولی خب با اینکه از بچگی علاقه ام به کامپیوتر و اینترنت خیلی زیاد بود و الان کلا شغلم هیچ ربطی به این حوزه نداره اما بازم پیگیرم و همیشه سعی میکنم سهمی از تکنولوژی داشته باشم و توی اینترنت فعالیت مختلف داشته باشم چون علاقم هست باعث شاد بودنم میشه
ممنون که وقت گذاشتی و خوندی 

من... :)

 

هوچی...

 

هشتم معلم کامپیوترمون اومد گفت این ترم می خوام وبلاگ نویسی یاد بدم

منم واسه پروزه ای که باید تحویل می دادم یه وبلاگ فیک درست کردم

الانم ادرسش یادم نیست:)

 

یهو نمدونم چی شد ، اومدم بیان ، 11 روزه تازه وبلاگ زدم((((:

به به خیلی خوبه که‌ سمت دنیای وبلاگ نویسی اومدی وارد دنیای خیلی دوس داشتنی شدی 

سلام 

تجربه ها متفاوته. 

مطلب جالبی نوشته ای. کامل خواندم ، موفق باشی. 

ممنون از ‌شما 🌹🌹

سلام

چقد جالب:)

اقا شما چقد پیشرفته اید من ازشما کوچیکترم ولی تا ۱۸سالگی نمیدونستم وبلاگ چیه:)))) اهل اینترنت واین چیزا نبودم کلم همش تو کتاب بودو بادنیای مجازی نااشنا که دیگه بایه وبلاگی آشنا شدم که وبلاگ مشاوره طور بود وبلاگی،که پریناز ازش حرف زده اونجا بعنوان کاربر فعال بودم تا چندسالی هرازگاهی ،تاهمین یکسال پیش تووبلاگای دیگه فعال بودم که بعددیگه تصمیم گرفتم خودم یه وبلاگ بزنم وتووبلاگ نویسی قدیمی نیستم بااینکه این سومین وبلاگمه دوتا قبلیو پاک کردم ولی خب قدیمی نیستم

واکمنم دیدم داشتیم :))

خیلی خاطرتون جالب بود :)

موفق باشید

 

خیلی جالب هرکس به نوعی آشنا شده با وبلاگ نویسی 
من از بچگی اول خواهرم و بعد دامادمون کامپیوتر خریدن که کلا به جای اینکه اونا ازش استفاده کنن من استفاده میکردم و همون موقع طوری شده بود با اینکه خیلی بزرگتر من بودن ولی سوالی داشتن از من می پرسیدن
سه شنبه ۱۹ آذر ۹۸ , ۱۳:۳۴ دُخـتَرکـــِـ🌼 بی نآم :)

منم فک کنم برا

 گرفتن تحقیق اینا با وبلاگ ها اشنا شدم 😊

ممنو که سر زدی 

از کار با کامپیوتر و اینترنت و این حرفا خیلی خوشم میاد:)

 

+به وبم سر زدید، اومدم که جبران کرده باشم...ممنون:)

+دنبال شدید...^...^

ممنون خوش اومدی امیدوارم وبلاگم بتونه فضای مفیدی باشه

منم به کامپیوتر خیلی علاقه دارم .

وبلاگ هم بعد از کنکور تصمیم گرفتم ایجاد کنم و مطالب درسی بذارم اما خب به خاطر روحیه خوبی که نداشتم بعد از اون موقع کم کم ولش کردم .

اومدم بیان و خب با خودم میگفتم من به بازدید کننده هم ندارم ولی الان گذشته و ۴۰۰ دنبال کننده دارم و پر از دوستای خوب و تحصیل کرده و مهربون و با معرفت:)

زیبایی وبلاگ به همین هست که  در عین سادگی به راحتی میشه دوستانی رو پیدا کرد که برخی از اون هارو بدون اینکه صداشون رو شنیده باشی یا حتی دیده باشیشون باهاشون ارتباط برقرار کنی و احساس خیلی خوب و مثبتی بینتون برقرار باشه

سلام

من کار با کامپیوتر رو از چهارم ابتدایی شروع کردم و یه سال بعدش با Dialup میرفتم نت

هشتم هم که بودم مودم خریدم و سال بعدش (نهم) دبیر مطالعاتمون گفت که مسابقه وبلاگ نویسی هست خواستی شرکت کن

خب میدونستم میشه وبلاگ ساخت ولی تا اون موقع سراغش نرفته بودم 

وبلاگمو تو بلاگفا ساختمو و اینطو شد که شروع به بلاگری کردم (البته اون مسابقه هم برنده نشدم)

از اون موقع چند تا سرویس دهنده رو امتحان کردم ، تو خیلی مسابقات شرکت کردم ، سال دهم سوم استانی شدم ، سال یازدهم دوم استانی ، دیگه دوازدهم بیخیال شدم خخخ وب شخصی ساختم ، دو سال پیش اتفاقی بیان رو پیدا کردم (دوازدهم) دیگه از اون موقع موندگار شدم

البته تا حالا دو تا وبلاگ حذف کردم و این سومین وبلاگ من تو بیانه

آفرین ، آخی یادش بخیر دایال آپ البته من رتبه بندی مدارس الان رو نمیدونم مثلا دوازهم یعنی چند نظام قدیم :دی

  اصلا وبلاگ نویسی لذتیه که تا ننویسی نمیفهمیش!

اره واقعا 
يكشنبه ۲۴ آذر ۹۸ , ۱۸:۴۶ مُسـافِــــ ـری از دیار بِـــــی کَسِیــ

راستش منم خیلی به کامپیوتر و کار کردن باهاش رو دوست دارم

 

از 12 سالگی وبلاگ نویسی رو شروع کردم تا الان ک 15 سالمه

 

در واقع این وب هشتممه

که تو بیان ساختم

 

همشون عنواناشون متفاوته

اشنایم با وب و اینا خیلی تصادفی بود

راستی این کد امنیتی  رو هم بردارین بهتره

اخه وقت ادم رو میگیرهئ

 

 

خیلی خوبه که از سن کم شروع کردی دنیای وبلاگ نویسی دنیای خیلی زیبایی هست

چه جالب!

قابلی نداشت

دهم : دوم دبیرستان

یازدهم : سوم دبیرستان

دوازدهم : پیش دانشگاهی

ممنون از راهنمایی
جمعه ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۹:۳۸ نیمچه مهندس ...

یادمه 15 ساله م بود که کامپپیوتر خریدیم.اون وقتا هم با کارت اینترنت ساعتی وصل میشدیم به دایل آپ.الان که بهش فکر میکنم انگار هزار سال پیش بوده.

+ضایع است بگم مادرن تاکینگ گوش ندادم؟مقاومت خاصی به گوش دادن به گروه های معروف دارم.

دایال آپ دنیایی داشت شب‌ ها یواشکی میرفتم پشت کامپیوتر طوری که کسی نفهمه به محض اینکه میخواستم به اینترنت وصل شم اینقدر سر و صدا میکرد که لو میرفتم
نه ضایع نیست ولی واقعا یکی از گروهای خوبی بود که من آهنگ هاش خیلی خاطره دارم

چقدر مطالبت برای من قابل لمس بود و جالب بود برام که خیلی‌ها اسم واکمن به گوششونم نخورده بود! حتی تعجب کردم از این‌که نشستی و در موردش توضیح دادی، نظرات رو که خوندم تازه فهمیدم توضیحاتت چقدر بجا بوده.

من که خودم کامپیوتر رو کاملا با آزمون خطا یاد گرفتم و کسی هم نبود بهم چیزی یاد بده، اون زمان‌ها بزرگای فامیل کامپیوتر داشتن و هر زمان خونشون می‌رفتیم سعی می‌کردیم با ور رفتن کامپیوترشون چیزی یاد بگیریم؛ چه بسا بازم کسی نبود چیزی یادمون بده!

علت این‌که ما با اینترنت دیرتر آشنا شدیم این بود که نه توی خونه ما کامپیوتر بود و نه اینترنت رو کامل شناخته بودیم، البته من قبلش چت می‌کردم ولی همش توی کافی‌نت و جاهای مختلف کارمون رو جلو می‌بردیم؛ آشنایی بیشتر من از طریق یک دوست بود که البته به نسبت شما چند سال دیرتر این مهم اتفاق افتاد ولی خب اون زمانا خیلی اینترنت پرملات نبود که بخوام چیزی رو از دست داده باشم، ولی خوشحالم با یکی از قدیمی‌های وبلاگ‌نویسی آشنا شدم.

هر جا هستی سرت سلامت.

 

چندین سال بود از وبلاگ نویسى دور بودم و وقتى تصمیم گرفتم از نو توى بیان شروع کنم اولین کارى که کردم یه بررسى کلى از میانگین سنى وبلاگ نویساى این سرویس دهنده کردم و چون اکثرا میشه گفت نسل بعد ما بودم حس کردم برخى موارد رو باید توضیح بدم و حس و حال اونموقع یه سرى چیزا رو بهشون منتقل کنم .
خوشحالم که خوندى و دنبال میکنى 
امیدوارم همیشه سلامت باشى 🌹🌹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
حدود 11 سال پیش زمانی که 17 ساله بودم یک شب که دلم گرفته بود تصمیم گرفتم یک وبلاگ بسازم و بی پرده هر زمان که خواستم حرف های دلم رو اونجا بنویسم الان 28 سالم هست و هنوز هم دوست دارم به این کار تا زمانی که بتونم ادامه بدم ، وبلاگ نویسی مثل درد و دل کردن با یک دوست صمیمی و رازنگه دار هست
آدم رو سبک میکنه و همین ناشناس بودن باعث میشه هرچی توی دلت هست رو بدون خجالت به دیگران انتقال بدی
Designed By Erfan Edit By Mohammad