اولین بیان در بیان !

حدودا سالِ 1387 بود ، یک شب که شدیدا غمگین و ناراحت بودم تصمیم گرفتم یک وبلاگ بسازم و بشینم داخلش درد و دل کنم. نمیدونم چرا ولی خب حس میکردم اگه یک مکانی پیدا کنم و اونجا حرف های دلم رو بگم خیلی راحت تر میتونم به یه آرامشِ نسبی برسم. اون زمان دقیقا 17 سالم بود و از شبی که وبلاگ رو زدم، شروع کردم از رابطه های احساسی و غیراحساسی می نوشتم.از هر خاطره ای، از هر درد و دلی از هر غمی و از هر جدایی و هر آشنایی .. روزهای قشنگی بود وقتی آدم با یک جامعه ی چندصد و چندهزار نفره بصورتِ یک جا درد و دل میکنه بدونِ اینکه خجالتی بکشه هر حرفی رو میزنه مخصوصا وقتی ناشناس می نویسه و در آخر بازخورد های این تعداد آدم نسبت به حرف های دل ، مطمئنا هم خیلی آرام بخشِ و هم خیلی لذت بخش.از اون روز چندین سال بدون وقفه می نوشتم، از هرچیزی تا اینکه درگیر کار شدم و دائم نوشتنم تبدیل شد به سالی یک بار به وبلاگ سر زدن تا به امروز.

بعد از این همه سال حدود 2 هفته پیش دوباره  داشتم وبلاگ قدیمی رو نگاه می کردم احساس کردم به اون گوش های شنوا هنوز هم نیاز دارم. قبلا با سرویس دهنده بیان آشنا بودم ولی من همیشه احساس صمیمیتِ بیشتری با بلاگفا می کردم، اما خب تصمیم گرفتم دوباره از صفر شروع کنم ولی این بار توی سرویس دهنده بیان.. خواستم وبلاگِ قبلیم رو از بلاگفا به اینجا انتقال بدم اما خب هرکاری کردم مثل اینکه ابزارِ مهاجرتِ بلاگ بیان روی بلاگفا کار نمی کرد، تماس هم گرفتم پاسخگو نبودن تا اینکه توی نظرات اینور اونور متوجه شدم مسئولینِ این سرویس دهنده مدت هاست که خبری ازشون نیست. نه ایمیلی جواب میدن نه تلفنی و نه حتی وبلاگِ رسمیشون رو بروز میکنن، حالا اینکه تصمیم درستی گرفتم با این وضعیت میخوام توی این سرویس دهنده شروع کنم خدا داند... اما خب این تصمیمیه که گرفتم و امیدوارم اشتباه نباشه.

بگذریم ...

اینکه شما یک جایی چه در وبلاگ و چه در یک دفتر خاطرات ، از هر موضوعی بنویسی ، تاریخ رو ثبت کردی. بعد از 10 سال میشینی و تاریخِ 10 سال گذشته ات رو میخونی این باعث میشه همیشه بدونی کی بودی و چه روزهایی رو گذروندی تا به اینجا برسی. از این به بعد میخوام مجدد اینجا شروع کنم و تمام روزمره های زندگیم رو بی پرده روی این وبلاگ بنویسم. امیدوارم توی اینجا هم بتونم دوستانِ خوبی مثل دوستانی که سال های سال توی بلاگفا من رو همراهی می کردن پیدا کنم.توی روزهای آینده حتما یه داستان جالب از اینکه به چه شکل با وبلاگ نویسی آشنا شدم رو واستون تعریف می کنم.

ببخشید که طولانی شد ولی خب چندین سال بود ننوشته بودم جمع شده بود.

 

سلام 

 

کاش خونده بودین بعد کامنت میزاشتین 

چون اصلا زیبا نبود متنی که نوشتم 

شما کامنت گذاشتید زیبا بود 

سلام من خوندم اتفاقا متن شمارو حقیقتا اول خواستم بنویسم تقریبا اکثر مرد ها همینن 
بعد با توجه به کلیات وبلاگتون که فقط تعریف بود متوجه نشدم اینبار از سر دلخوری بود یا طنز امیز 

سلام بر شما

خوش اومدین :) 

چه قالب قشنگی هم دارید خیلی حال آدم رو خوب میکنه با رنگ و لعابش :)

منم یکسال و خورده ای هست وارد دنیای وبلاگ نویسی شدم 

البته من تو سرویس دیگه ای وبلاگ داشتم و چند ماهیه اومدم بیان 

بابت وبلاگتون تو بلاگفا متاسفم اما ان شاءالله این وبلاگتون خیلی عالی تر بشه و موفق باشین و کلی حس خوب توی زندگیتون باشه که به اشتراک بذارینش

ان شاءالله در پناه حق موفق باشید

ممنون امیدوارم توام همیشه موفق باشی فالب اماده بود‌ اما به کلی تغییرش دادم 
و خوبه که این رنگ بندی که انتخاب کردم باعث ارامش و ایجاد حال خوب میشه 

عنوان چقدر جالبه

 

امیدوارم موفق باشید

ممنون از لطفت 🌹🌹

سلام

خوش برگشتید

ان شاءالله بخوبی و با آرامش بنویسید و بازخوردی که دوست دارید بگیرید...

 

 

+ لحظه ی اولی که اومدم توی وبتون بلافاصله با خودم گفتم چه سرخسهای خوووشگلی :)))

+ باکس کامنتتون هم همینطور... به این فکر نکرده بودم باکس کامنت هم میتونه بک گراند داشته باشه...

خیلی زیباست..

 

موفق باشید!

ممنون از نظر پر انرژی که گذاشتی خوشحالم که طراحی وبلاگ میتونه محیط ارام بخشی بهتون بده

سلام برادر جان :)

 

خوش اومدی به بیان و امیدوارم قلمت همیشه مانا باشه :))

سلام دوست عزیز ممنونم 🌹

سلام خوش برگشتین به خونه مجازی :)

سلام ممنون امیدوارم دوستان خوب جدیدی رو اینجا پیدا کنم 

سلام.

می تونید آدرس وب بلاگفاتون رو اینجا لینک کنید. 😊

اتفاقا ابتدا همچین تصمیمی داشتم اما با خودم فکر کردم اینجا از نو شروع کنم و دوستان جدیدی ابنجا بتونن با شخصیت این زمان من اشنا بشن بهتره 
میتونم اون وبلاگ رو شخصیت و کاراتر اون دهه از زندگیم حفظ کنم و اینجا با دهه جدید شخصیتی همراهان جدیدم رو پیدا کنم 
حالا بازم قابل فکر کردن هست و شاید لینکش کردم

سلام

منم اون کامنتتون تو وبلاگ عرفان دیدم

ببینید تا ما وبلاگ نویسا یه اقدامی نکنیم بیان برای پیدا کردن عرفان هیچ اقدامی نمیکنه

 

به نظر من باید یه کمپین راه بندازیم و از همه ی وبلاگ نویسایی که عرفانو میشناختن بخوایم که از این کمپین حمایت کنیم تا صدامون رو به گوش بیان برسونیم

 

اگه با ایدم موافقین خبر بدین تا برای پیدا کردن عرفان یه فکر اساسی بکنیم

سلام متاسفانه چند مدتی است حتی از‌خود مسئولین بیان هم خبری نیست تمام راه های ارتباطیشون کاملا ناپدید شدن نه اینستاگرام اپدیت میکنن نه وبلاگ رسمی نه ایمیلی جواب میدن نه تلفنی به‌ نظرم قبل از عرفان باید اول مدیران بیان رو پیدا کرد 
باید اونها مجبور کرد که مجدد فعالیت کنن و اپدیت کنن بیان رو شاید دارن روی پروژه دیگه ای کار میکنن اما اگه این غیبت طولانی شه به نظرم کلا بیان بسته میشه

آره احتمال بسته شدن بیان هست

سلام

چه وبلاگ خوبی دارید

قالبتون هم خیلی شیک و قشنگه 😊🌹

دنبال شدین 🌹

سلام ممنون باعث خوشجالیه 

سلام

خوش برگشتین به جمع وبلاگ‌نویس‌ها.

سلام 
ممنون از شما 

سلام آرزوی موفقیت :)

سلام ممنون از شما

سلام

خوش اومدین:)

دنبال شدین:)

سلام ممنون عزیز

چرا گفتین بیان ممکنه بسته بشه؟؟؟

 

از اون که بگذریم به نظرم نوشتن خیلی بهتره تایپ کردنه.. البته اون جا امکان نظر خوندن نیست... ولی وقت ادم و کمتر می گیره...

این فقط یک نظر بود چون چیزی که من دیدم مثل اینکه مسئولین بیان یه 2 سالی هست که هیچ خبری ازشون نیست
بگذریم وبلاگ نویسی یکی از امتیازاتش اینه که واکنش افراد مختلف رو میتونی به نوشته هات و خاطراتت ببینی و شاید بشه نکات مثبتی ازش گرفت

سلام ^_^

برگشتن ب نوشتن حس خوبیه... بازگشتتون رو تبریک میگم :)

امیدوارم بتونید سالها خاطراتی رو اینجا ثبت کنید ک در آینده با لبخند نگاهشون کنید و حس خوبی بگیرین از خوندنشون :)

ممنون از لطفت اتفاقا یکی از زیبایی های وبلاگ نویسی و مخصوصا نوشتن خاطرات در اون ضمن این که اگر درست و دقیق نوشته باشه میتونه واسه دیگران مفید باشه تا از تجربیات استفاده کنن 
مهمترین لذتش ثبت وقایع هست که باعث میشه شما سال های سال هم بگذره یک لحظه وبلاگت رو باز گذشته و در کمترین زمان کل گذشته ات رو مرور کنی و من این رو خیلی دوست دارم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
حدود 11 سال پیش زمانی که 17 ساله بودم یک شب که دلم گرفته بود تصمیم گرفتم یک وبلاگ بسازم و بی پرده هر زمان که خواستم حرف های دلم رو اونجا بنویسم الان 28 سالم هست و هنوز هم دوست دارم به این کار تا زمانی که بتونم ادامه بدم ، وبلاگ نویسی مثل درد و دل کردن با یک دوست صمیمی و رازنگه دار هست
آدم رو سبک میکنه و همین ناشناس بودن باعث میشه هرچی توی دلت هست رو بدون خجالت به دیگران انتقال بدی
Designed By Erfan Edit By Mohammad